شن و مه

ادبی و اجتماعی

شن و مه

ادبی و اجتماعی

بگذارید بگویند همه که فلانی ساده است

به نگاهت سوگند،
که نبودم من از آن طایفه مدعیان
و نه از مردم صد رنگ،
که در تابش یک فرصت خوب،
رنگ دیگر گیرند.
سارقانی که به یک لاف خریدار تو اند.
من نبودم پی یک منطق سخت
یا دلیلی محکم.
در هیاهوی بلند برهان،
بر سر یک اثبات،
من به یک خط فرود آمده از نور،
به یک منطق روشن که طراوت دارد
و به یک صفحه پر از آینه ها دل دادم.
بگذارید بگویند همه
که فلانی ساده است

 

من و تو

امروز

جیب پاره ی من

امید انگشتان لاغر توست

سرخاب گونه ی من

تقلید لب های کبود تو

التماس تو

آهنگ رقص اسکناسی آبی است

چند اسکاچ ازت بخرم

من تو می شوم

تو من

می رویم با هم ساندویچ می خوریم

حسابی سیر که شدیم

تو سرت را بر بازوی من بگذار

من روی شانه ی تو

فردا

من دوره می گردم

تا تو آسمان متر کنی

متن اهنگ بگو بگو محسن نامجو

اینم متن آهنگ بگو بگو محسن نامجو یکی از آهنگ های زیبا و پرطرفدار نامجو و مورد علاقه بنده

بگو بگو

که چه کارت کنم بگو
که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را

بگو بگو
که شکارت کنم بگو
که شکارت کنم به غمزه مویم و آه

ببین ببین
که فغانت کنم ببین
که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را

ببین ببین
که نشانت کنم ببین
که نشانت کنم ز فتنه کینم و آه


نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه‌های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم

بیا بیا
که نگارت شوم بیا
که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را

بیا بیا
به زیارت شوم بیا
به زیارت شوم چو خسته‌ پایم و آه

همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه‌ی دولت به نام ما افتد