-
دخت کویر و من
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 15:16
سلام حدیث بانو. دیر زمانیست از شما بی خبریم. در کوچه باغ های زندگی چه می کنی؟ حال و احوالت چطوره؟ حال دلت خوبه؟ منم خوبم و روزهای گرم تابستان را در دل کویر سپری می کنم. دلمان از بهر دیدار شما تنگ شده... می خواهیم به تهران بیاییم و بچه خوابگاهی شویم در دیار شما در پناه حق رفیق....
-
بگذارید بگویند همه که فلانی ساده است
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 22:19
به نگاهت سوگند، که نبودم من از آن طایفه مدعیان و نه از مردم صد رنگ، که در تابش یک فرصت خوب، رنگ دیگر گیرند . سارقانی که به یک لاف خریدار تو اند . من نبودم پی یک منطق سخت یا دلیلی محکم . در هیاهوی بلند برهان، بر سر یک اثبات، من به یک خط فرود آمده از نور، به یک منطق روشن که طراوت دارد و به یک صفحه پر از آینه ها دل دادم...
-
من و تو
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 22:56
امروز جیب پاره ی من امید انگشتان لاغر توست سرخاب گونه ی من تقلید لب های کبود تو التماس تو آهنگ رقص اسکناسی آبی است چند اسکاچ ازت بخرم من تو می شوم تو من می رویم با هم ساندویچ می خوریم حسابی سیر که شدیم تو سرت را بر بازوی من بگذار من روی شانه ی تو فردا من دوره می گردم تا تو آسمان متر کنی
-
متن اهنگ بگو بگو محسن نامجو
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 19:11
اینم متن آهنگ بگو بگو محسن نامجو یکی از آهنگ های زیبا و پرطرفدار نامجو و مورد علاقه بنده بگو بگو که چه کارت کنم بگو که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را بگو بگو که شکارت کنم بگو که شکارت کنم به غمزه مویم و آه ببین ببین که فغانت کنم ببین که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را ببین ببین که نشانت کنم ببین که نشانت کنم ز فتنه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 تیرماه سال 1388 10:21
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام! و ساقه های جوانم از ضربه تبرهایتان زخم دار است! با ریشه چه میکنید؟ گیرم که بر سر این باغ،نشسته در کمین پرنده اید! پرواز را علامت ممنوع میزنید! با جوجه های نشسته در آشیان چه میکنید؟ گیرم که میکشید! گیرم که میبرید! گیرم که میزنید! با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟
-
چرا نامه؟
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 02:14
امروز بعد از اینکه هرجا رفتم به در بسته خوردم (رفتیم تلویزیون خراب شدمونو بدیم تعمیر بسته بود؛ رفتیم ساعتی که دوشب پیش خریده بودیم و در بدو ورود به خونه خوابیده بودو پس بدیم آقاهه رفته بود؛ رفتیم لباسمو بدیم خیاط بدوزه مغازش غلغله بود) وقتی وارد مجله فروشی شدم گقتم: آقا چلچراغ که ندارین؟ و اتفاقا آقا گفت: چرا دارم....
-
توهم یا تصور
یکشنبه 7 تیرماه سال 1388 14:03
چه شد و از کجا شروع شد... برای من از زمانی که فکرم آزادتر است... و گرنه اصلش بر می گردد به خیلی قبلتر از این حرف ها... قبل تر از قبل ما... شاید لحظه ی ازل... آن لحظه ای که خداوند آستین آفرینش بالا زد... زمانی که هنوز زمانی نبود! شاید... شاید این ها همه توهم است.... تصور است.... ترشحات یک ذهن است! شاید ما همه مان...
-
جان مایه ی نوشته هام
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 17:30
کلمه ها هر بار برای زاده شدن شتاب می کنند و از هم پیشی می گیرند. و دمی پس از معاشفه ی کاغذ و مداد زاده نشده، می میرند. و جسم بیجانشان بر قبرستان برف نشسته انبار می شود. و عصاره ی جوانشان بخار می شود و بر دست من آرام می گیرد و دستم غرق می شود در اندوه این قتل عام. نرمی مداد خسته ام کلمه های چاق می آفریند و جستجوی من در...
-
حقیقت چیست؟
جمعه 29 خردادماه سال 1388 00:50
حضرت علی (ع) می گن که در زمان فتنه مثل شتر باشید ، نه از شما سواری بگیرن و نه از شما شیر بتونن بگیرن .
-
برگه رای محسن رضایی
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1388 08:37
می گن این یکی از برگه های رای رضایی هست که کنار جاده دماوند دیده شده!! راسته واقعا!! یعنی دوستان در وزارت کشور جایی بهتر از جاده دماوند نداشتن! مغز انسان هم بلاخره کمابیش کار میکنه ! نمی شد سوزوند؟! دو حالت داره: ۱. دروغه و یه عده دارن سلامت انتخایات!!! رو این جوری زیر سوال می برن ۲. راسته و عده ای از قصد این ها رو...
-
آیا کسی هست که خانواده این جوان را یاری کند؟؟؟
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 22:04
-
خبرای جدید شنیدم :دی
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 15:11
خبر دار شدم که جناب آقای محمد هادی صادقی رئیس محترم(؟) دانشگاه شیراز از سمت خود استعفا نمودند. ایشان همچنین فرمودند که هم اکنون قادر به بیان دلایل استعفای خود نمی باشند. یکی نیس بگه آخه دکی دیگه دلیل بالاتر از اینکه تو این چند سالی که رئیس بودی این همه گند بالا آوردی؟ این همه تجمع و تحصن برای برکنار کردنت در حالی که...
-
رنج دلشوره میآفریند
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 13:14
عشق عشق میآفریند، عشق زندگی میبخشد زندگی رنج به همراه دارد، رنج دلشوره میآفریند، دلشوره جرأت میبخشد، جرأت اعتماد به همراه دارد، اعتماد امید میآفریند، امید زندگی میبخشد، زندگی عشق میآفریند، عشق عشق میآفریند ... “ مارگوت بیکل ” به قلم ترجمه احمد شاملو
-
شعر نرودا ترجمه شاملو
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 13:09
به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر بردهی عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی … اگر روزمرّگی را...